مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

تقوای همکاری با بانوان

این نوشته نه یک نسخه تجویزی است و نه دستورالعمل کاری. بلکه اقتراحی است در باب همکاری با بانوان برای کسانی که دغدغه فعالیت اجتماعی بانوان را به همراه دغدغه‌های دینی‌ای چون رعایت حریم‌های شرعی و اخلاقی دارند. واضح است که در آن دین‌شناسانه سخن نگفته‌ایم اگرچه که به آموزه‌های دینی نیز بی‌توجه نبوده‌ایم. پس بر خوانندگان و اهل فضل است که این را مقدمه‌ای برای یک گفت‌وگو در نظر بگیرند و دیدگاه‌ها و نقدهایشان را دریغ نکنند.
***
از وقتی زنان توانستند در جامعه اسلامی نقشی به‌جز نقش‌های سنتی چون مادری و همسری را به‌عنوان یک نقش اجتماعی بپذیرند، مساله پیچیده «چگونگیِ حضور زنان در جامعه» طرح شد. چراکه در وضعیت سنتی، جامعه مساوق با جمعیت مردان است و پذیرفتن نقش اجتماعی توسط زنان یعنی حضور زن در میان جماعت مردان؛ اما مساله حضور اجتماعی زنان صرفاً منحصر به مسائلی چون مساله محرم و نامحرم یا جلوگیری از اختلاط مردان و زنان نیست. چراکه در فضای سنتی نیز مساله محرم و نامحرم و مواجه‌شدن با کسانی چون شوهر خواهر، برادرشوهر، مرد همسایه و … به‌صورت همیشگی و چه‌بسا بیشتر از امروزه مطرح بوده است و همیشه و همیشه نظر دین رعایت حرمت‌ها و حفظ خط قرمزها در میان افراد نامحرم بوده و هست بلکه در فعالیت اجتماعی زنان مساله چیز دیگری است؛ یعنی درواقع مساله اجتماعی پیش‌آمده نحوه «تعامل» و «معاشرت» زن و مرد نامحرم نیست؛ بلکه مساله، مساله «همکاری» زن و مرد است. همکاری بر سر مساله «کار» به وجود می‌آید و توجه به معنای کار می‌تواند به ما در درک نقش زن و نوع تعامل با او کمک کند. آیا منظور از کار، شغل، فعالیت‌های اجتماعی، وظایف و… است؟ پاسخ هم آری و هم خیر است. هریک از این‌ها می‌تواند مصداقی از مصادیق کار باشد و نباشد. آن چیزی که به نظر ما کار را کار می‌کند فعالیت و کنش ناظر به «مساله» و تلاش برای حل آن است. توجه به معادل انگلیسی کلمه مساله یعنی problem می‌تواند به فهم ما از ماهیت کار کمک کند. مساله همیشه با بحران و نابسامانی همراه است. در امر مساله‌مند یا به‌اصطلاح، امر پروبلماتیک، نمی‌توانیم سرخوش و راحت زندگی کنیم؛ چراکه حیات ما به مخاطره افتاده است. امر مساله‌مند، امری است که برای ما بحران حیاتی ایجاد کرده. مثلاً اگر می‌گوییم که انرژی هسته‌ای مساله ماست از این‌جهت است که می‌تواند حیات سیاسی، صنعتی و اقتصادی ما را تا حدی تضمین کند و نداشتن آن می‌تواند به حذف ما از عرصه سیاست جهانی منجر شود. با این احتساب مساله یعنی امر مخاطره‌انگیز، مخاطره‌ای در اصل یا نحوه حیات. حال اگر ما این‌چنین تعریفی از کار را پذیرفتیم، این بحرانِ نهفته در ذات کار به ما اجازه تفکیک جنسیتی بین نیروهای کاری‌مان را نمی‌دهد. به‌عبارت‌دیگر اگر پذیرفتیم که ما باید فلان کار که از مهم‌ترین امور است چراکه حیات و مماتمان به آن گره‌خورده است را انجام دهیم دیگر فاعل آن کار برایمان کمرنگ می‌شود و صرفاً حُسن انجام آن است که برایمان موضوعیت پیدا می‌کند. به‌عنوان‌مثال در مساله‌ای مانند نیاز به خدمات پزشکی و درمانی فقط برای تزریقات است که مرد یا زن بودن تزریقاتچی اهمیت دارد ولی اگر کسی بخواهد یک عمل قلب باز انجام دهد که احتمال موفقیت و عدم موفقیتش پنجاه‌پنجاه است، دیگر به زن یا مرد بودن جراح اهمیت نمی‌دهد بلکه صرفاً حاذق و وارد بودن وی است که اهمیت پیدا می‌کند. این نگرشی است که در فقه ما نیز بر آن صحه گذاشته‌شده است. بر این اساس اگر ما نگاه جنسیتی را وارد کارکردیم درواقع حاضر به فدا کردن کارشده‌ایم؛ یعنی مثلاً حاضرشده‌ایم که زنی بمیرد ولی مردی آن را عمل نکند و یا بالعکس. در اینجاست که می‌توان گفت احتمالاً کار حقیقتاً کاری حیاتی نبوده است که حیات و ممات ما به آن گره‌خورده باشد.
دراین‌باره می‌توان مساله را از منظر «حق کار» هم بررسی کرد؛ یعنی حقِ امرِ مساله‌مند آن است که حاذق‌ترین فرد و تواناترین شخص را برای حل آن گمارد تا کسانی که حیات و مماتشان در گرو آن است جان سالم به درببرند و اگر این کار شکل نگیرد حق کار و ذی‌نفع‌های آن ضایع‌شده است. با توجه به تحلیل فوق که محوریت را به حل مساله می‌دهد باید بپذیریم که مساله مردان و زنان عین یکدیگر هستند چراکه اصلاً جنسیت‌بردار نیستند و تقسیم‌کار ازاین‌جهت بی‌معناست. به همین دلیل نباید در محیط‌های کاری برای خانم‌ها برنامه‌ریزی جداگانه‌ای داشته باشیم و مثلاً بگوییم که زنان روی موضوعاتی مانند خانواده، فرزند‌آوری یا… کار کنند و مردان به بحران محیط‌زیست، اقتصاد مقاومتی و… (این تقسیم‌بندی ذهنی نیست و در بسیاری از نهادی‌های انقلابی حتی موضوعات پژوهشی بر همین اساس بین پژوهشگران تقسیم می‌شوند) کار کنند. چراکه در این نوع طبقه‌بندی به‌وضوح تقسیم‌کار بر اساس جنسیت صورت گرفته است و نه بر اساس توجه به حل مساله و نجات از امر بحرانی. حال اگر بانوی توانمندی دانش و ظرفیت پژوهش در انرژی هسته‌ای یا اقتصاد مقاومتی را داشت باید چه کرد؟ به‌صرف اینکه زن است باید از فعالیت در این عرصه‌ها بازبماند؟ من مطلب را مجدداً به مثال پزشک و تزریقاتی ارجاع می‌دهم. اگر باور کنیم که ما در محیط‌زیست، اقتصاد مقاومتی، انرژی هسته‌ای بحران جدی داریم. بحرانی که حیات و مماتمان به آن گره‌خورده است، آیا بازهم به آن فکر می‌کنیم که چه کسی و با چه جنسیتی می‌تواند حل کند؟ اگر حفظ یک انسان واجب است و در شرایط بحرانی نباید به زن یا مرد بودن شخص پزشک فکر کرد پس چگونه می‌توان در مسائل اجتماعی که حیات و ممات افراد بسیاری به آن گره‌خورده است به‌راحتی درباره مجریان و متصدیان آن قضاوت جنسیتی کرد؟! پس بر اساس این نگاه دیگر نباید در سازمان‌ها و مجموعه‌های انقلابی واحدی به نام واحد خواهران داشت که به‌صورت مستقل به یک سری مسائل جداگانه می‌پردازد. بلکه همه بانوان نیز عیناً درگیر همان مسائلی هستند که آقایان درگیرشان هستند؛ درواقع همگی درگیر آن مشکلات و مسائلی هستند که برای همگان بحران ایجاد کرده است و حیات و ممات همگان به آن گره‌خورده است؛ اما قطعاً آن چیزی که می‌تواند وجود داشته باشد فضاهای مختلف نشست‌وبرخاست است که در آن بانوان بتوانند با امنیت روانی بیشتری کار کنند و از اختلاط بی‌مورد زن و مرد جلوگیری شود. در اینجاست که بر مدیران امور و دیگر همکاران که غالباً هم آقایان هستند واجب است که تقوای ویژه‌ای را در همکاری و حضور اجتماعی بانوان لحاظ کنند که ما آن را «تقوای همکاری» می‌نامیم و نه تقوای معاشرت و تعامل؛ چراکه تعامل و معاشرت زن با مرد اعم از همکاری است؛ و در این فقره خاص ـ همکاری ـ علاوه بر توجه و رعایت همه آن ملاحظات عام مانند توجه به رعایت حریم محرم و نامحرم و جلوگیری از اختلاط بی‌مورد، باید نکات دیگری را مدنظر گرفت که مانند هر تقوای دیگری بیشتر از سنخ کف نفس و انجام ندادن است. ما در اینجا به چند مورد اشاره می‌کنیم:
ما آقایان نباید در همکاری با خانم‌ها تنبل و تن‌پرور باشیم. آقایان نباید به خاطر راحتی خودشان در تعامل با همکارانشان اصل «کار» را به خطر بیندازند. قطعاً کار و توفیق در آن مقدّم بر هر چیزی است. پس نباید به بهانه اینکه می‌خواهیم در جلسات یا در محیط کار راحت باشیم (کنایه از اینکه هر طوری که می‌خواهیم صحبت یا رفتار کنیم) مانع حضور خانمی توانمند شویم که می‌تواند در پیشبرد کار و در حل مساله کمک کند. برای اینکه ببینیم این استدلال ]راحت بودن در محیط کار[ چقدر پوک و بی‌اساس است کافی است که این استدلال را در موارد مشابه ای از آقایان شبیه‌سازی کنیم. مثلاً آیا این استدلال در مورد فلان شخصیت برجسته علمی هم که شخصیتی حساس و اتوکشیده و ازقضا زودرنج دارد هم صدق می‌کند؟ مثلاً می‌توانیم بگوییم اجازه ندهیم آقای دکتر فلانی که متخصص درجه‌یک این حوزه است در جلسه ما حاضر شود چراکه حساس است یا نسبت به نوع برخورد دیگران با خودش خیلی اهمیت می‌دهد! و ما نمی‌توانیم با او راحت صحبت کنیم! اگر در اینجا نیز از حضور او جلوگیری می‌کنیم باید یقین کنیم که کار و موفقیت در آن به‌هیچ‌وجه برایمان موضوعیت ندارد. برخی مدیران توقع دارند یک زن یا یک نخبه خیلی ویژه باشد یا یک هنرمند نام‌آور یا… تا همکاری با وی را موجّه و متصوَّر بدانند. باید از این آقایان پرسید که مگر چقدر از آقایان دارای توانمندی‌های ویژه هستند؟ و در ثانی چقدر برای کارآزموده شدن یک نیروی مرد هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم کرده‌اند و چرا حاضر نیستند که همان هزینه یا حتی در بسیاری از موارد کمتر از آن را برای کارآزموده شدن یک زن انجام دهند؟ باید بپذیریم که همان‌طور که بسیاری از مردان نیروهایی معمولی اما باوجدان کاری و درعین‌حال مملو از شکست و پیروزی هستند، بسیاری از زنان نیز می‌توانند همین وضعیت را داشته باشند. به‌شرط آنکه شکست‌هایشان به جنسیتشان گره نخورد و توفیقات و پیروزی‌هایشان به‌پای شانس و صُدفه گذاشته نشود. پس از مقدمات فوق به‌صورت واضحی نوبت به مساله «خدمات» می‌رسد؛ یعنی بسیاری از مدیران معتقدند که همکاری با خانم‌ها هزینه‌های خدماتی بالایی را به سیستم تحمیل می‌کند. یک زن مرخصی زایمان دارد و درعین‌حال همیشه در گروی رضایت همسر است و… به همین دلایل هم معمولاً از همکاری با بانوان طفره می‌روند؛ و در این میان اگر مجبور به استخدام نیروی زن شوند دختران مجرد را بر ۲ گروه دیگر یعنی ۱) زنان متأهل و بدون فرزند ۲) زنان متأهل و دارای فرزند ترجیح می‌دهند. چراکه همچنان هزینه کمتری برای سیستم دارند.
اما هم مردان و هم زنان باید یادشان باشد که اگر سیستم کاری بتواند خدماتی را متناسب با سطح سوم بانوان یعنی مادران ارائه کند از باب چون‌که ۱۰۰ آید ۹۰ هم پیش ماست، ۲ گروه دیگر نیز از خدمات متناسب بهره‌مند می‌شوند اما اگر از سختی کار با گروه سوم (مادران) بترسیم و خدمت‌رسانی به آنها را مدنظر قرار ندهیم چه می‌شود؟ اگر بگوییم که کار با ایشان هزینه بالایی را به ما تحمیل می‌کند و از سوی دیگر منفعت کامل نیز به ما نمی‌رساند چه اتفاقی می‌افتد؟ دقیقاً در همین لحظه است که ما خلاف سیاست‌های کلان خانواده و مادری حرکت کرده‌ایم. در اینجاست که به‌صورت واضحی به زنانی که قصد حضور در اجتماع و فعالیت اجتماعی دارند گفته‌ایم که بهترین وضعیت برایشان مجرد بودن است. وضعیتی که به هیچ کجای دیگر تعهد نداشته باشند و اگر ازدواج هم کردند حداقل مادر نشوند! چراکه اگر مادر بشوند نه فقط از سیکل حضور اجتماعی محروم می‌شوند بلکه دیگرکسی به آنها به چشم یک نیروی نخبه و خبره نگاه نمی‌کند.
حال اگر ما امکانی را که زنان برای ما در پیشبرد اهداف و کارهای اجتماعی می‌توانند داشته باشند را «نادیده» بگیریم، امکان ظهور «فمینیسم اسلامی» را در میان اقشار مذهبی فراهم کرده‌ایم. در جامعه سنتی، زن در جامعه حضور نداشته فلذا دیده نمی‌شده است اما امروزه، زن در جامعه حضور دارد ولیکن نادیده گرفته می‌شود و تفاوت بسیاری است بین «دیده نشدن شخص غایب» و «نادیده گرفتن شخص حاضر». این نادیده گرفتن است که دوگانه زن و مرد را در جامعه پررنگ‌تر می‌کند و درنهایت به توفیق ما در کارها ضرر می‌زند.
فارغ از همه مباحث فوق باید به این نکته توجه داشت که نقش زن و مرد -به‌خصوص در بستر خانواده- دو نقش وابسته به‌حساب می‌آید که تغییر در هریک نیازمند تغییر در دیگری است. فلذا اگر ما امروزه به تغییر نقش زنان در ذیل انقلاب اسلامی باور داریم باید متوجه این مساله باشیم که نقش وابسته آن‌هم که نقش شوهری باشد نیز تغییر می‌کند. به عبارتی نمی‌توان این مساله را صرفاً به تغییر نقش زن تقلیل داد و گمان کرد که وضعیت مردان به‌مانند قبل باقی‌مانده و هیچ تغییری نکرده است. به‌عبارت‌دیگر، صحبت کردن از زن بدون صحبت کردن از مرد بی‌معناست همان‌گونه که صحبت کردن از نقش مادر بدون صحبت کردن از نقش پدر و وظایف او عبث است. البته این مساله و مسائل مشابه آن در نگاهی کلی‌تر به مساله «جهان انسانی» مربوط می‌شوند. اگر ما پذیرفته‌ایم که وضعیت زنان امروز با وضعیت زنان دیروز فرق کرده است این تغییر صرفاً به خاطر تغییر زنان و وظایف و نقش‌های ایشان نیست بلکه جهان زن امروز با جهان زن دیروز تفاوت کرده است؛ و به عبارت بهتر جهان امروز با جهان دیروز تغییر کرده است و به‌تبع این تغییر جهان است که وضعیت زنان نیز دگرگون‌شده است. پس بر این اساس باید راه‌حلی کل نگرانه جُست نه اینکه سبُکسرانه بخواهیم با اصلاح یک عامل جزئی ـ مثلاً نقش زنان ـ تمام بحران‌های حاصل‌شده از جهان جدیدمان را پشت سر بگذاریم. درنهایت لازم است تأکید کنم که این یادداشت صرفاً از منظر «کار» به مساله فعالیت‌های اجتماعی و همکاری با بانوان پرداخته است و واضح است که فقط با در نظر گرفتن یک عامل نمی‌توان یک بحران را به‌صورت کامل و صحیح تحلیل کرد و شناخت. پس لازم است که این مهم از منظرهای مختلفی مانند نگاه شرع به فعالیت اجتماعی زنان و حدودوثغور آن، توجه به نقش‌های مختلف زن و مرد در خانه و جامعه و… بررسی شود و سعی کنیم با دسته‌بندی و طبقه‌بندی عوامل مختلف آن نگاه جامعی به این مساله داشته باشیم تا شاید به راه‌حلی واقعی و درعین‌حال متناسب باارزش‌هایمان نزدیک شویم.

*این مطلب در روزنامه صبح نو با تیتر “ظهور فمنیسم اسلامی در میان مذهبی ها” منتشر شده است.

  • مريم غنوي
    ۱۳۹۶-۰۳-۱۳ در ۰۶:۴۲

    سلام
    بعنوان زنی که سالهاست در عرصه‌های مختلف دانشگاهی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی فعالیت داشته، بابت نگارش این متن از شما ممنونم؛ و چقدر خوب که اشاعه دهنده این طرز فکر یک طلبه است…
    موفق باشید

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code