مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

در فضیلت خاموشی

زندگی در دنیای حقیقت کاری سخت و طاقت فرساست. زندگی در دنیایی که باور داشته باشیم حقیقتی وجود دارد و غرض از این حیاتِ چند روزه دنیا، دستیابی یا حداقل تقرب به آن حقیقت محض است. طبعاً التزام به حقیقت، التزام به اصول و راه‌های تقرب به آن است؛ التزام به بایدها و نبایدهایی که دایره رفتارها را تنگ می‌کنند و انسان را با مجموعه‌ای از اوامر و نواهی مواجه می‌کند.

این‌ها را به عنوان مقدمه گفتم تا وارد این بحث شوم که چرا امروزه این‌قدر «سخن می‌گوییم» و کمتر «سکوت می‌کنیم»؟ چرا دیگر باب «در فضلیت خاموشی» گلستان و تشویق تمام اهل معنا و متصوفه به صمت و سکوت برای ما رنگ و رویی ندارد؟ چرا صدای لقمان را به گوش جان نمی‌شنویم که می‌گوید: «یا بُنَىَّ ان کنت زعمت أَنَّ الکلام من فضه فانَّ السکوت مِن ذَهَب» (فرزندم! اگر گمان کرده‌ای که سخن از جنس نقره است قطعاً سکوت از طلاست.)
چرا باور نمی‌کنیم که سکوت در کنار کم‌خوری و کم‌خوابی از مواهب الهی است که مولای متقیان فرموده است: «اذا اراد الله سبحانه صلاح عبدٍ ألهمهُ قلهَ الکلام و قله الطعام و قله المنام» (هرگاه خداوند سبحان صلاح بنده‌ای را بخواهد، کم‌گویی و کم خوری و کم‌خوابی را در دل او افکند.) و آن‌قدر سکوت نشانه بزرگی است که رسول خدا درباره‌اش فرموده‌اند : «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً وَقُوراً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقِی الْحِکْمَه» (هر گاه دیدید که مؤمن خاموش و با وقار است به ‌او نزدیک شوید زیرا که بیان‌کننده حکمت است.) همه این نشنیدن‌ها شاید به این دلیل باشد که دیگر سودای حقیقت نداریم. شاید به این دلیل است که از سرزمین حقیقت هجرت کرده‌ایم و آن را به ثمنی بخس فروخته‌ایم.
به گمانم، امروزه وادی حقیقت به واقعیت فروکاسته‌ایم. غالب مردم -که ما نیز جزء همان‌هاییم – دیگر سودای تقرب به آن حقیقت محض متعالی را ندارند و بیشترمان به دنبال تدبیر امور واقعی روزمره‌مان هستیم. امروزه حقیقت را آن‌قدر دور از دسترس می‌بینیم که عُلقه و مناسبتی بین خود و آن نمی‌یابیم و به همین دلیل به جای آنکه رفتارها و تمامی شئون حیات خود را با اصول حقیقت که بسیار خشک و غیرقابل انعطاف‌اند تنظیم کنیم با استراتژی‌های کوتاه‌مدت که منعطف و در مواقع ضروری قابل تغییرند تنظیم می‌کنیم.
طبیعی است که در چنین جهان و زیست بومی دیگر سخن جلال الدین رومی را نمی‌شنویم که:
خاموشی بحر است و گفتن همچو جو
بحر می‌جوید تو را جو را مجو

اما دنیای واقعی امروز چیست که با سکوت کنار نمی‌آید و مصالحه نمی‌کند؟ دنیای امروز دنیایی است که سکوت، صبر، رضا و… را انفعال و نشستن تعبیر می‌کند و این اسماء را توجیهات یک انسان ورشکسته و مغلوب می‌داند که ناتوانی خود در به‌دست آوردن کام از زندگی را با کلمات زیبا پوشانده است. واقعیت جهان این است که باید فعال بود و با حفظ فردیت به سوی آزادی هر چه بیشتر قدم برداشت و طبعاً برای این کار لازم است که بیش از هر زمان دیگری فعال بود.
این فعال بودن به معنای تعیین تکلیف فوری و سریع با امور متعددی است که هر آن نو به نو می‌شوند. اموری که هنوز اولی نرفته دومی آمده است و سومی و چهارمی.  این سرعت در تعیین تکلیف امور شما را در زندگی به پیش نمی‌برد بلکه صرفاً کمک می‌کند که شما نسبت به دیگران که آنها نیز در حال تعیین تکلیف امور پیرامونی‌اند، عقب نیافتید.  آری، واقعیت این است که برای در صحنه ماندن -که همان حقیقت بودن و هستی برای بازیگر است- باید نسبت به وقایع و رخدادهای صحنه عکس‌العمل نشان داد؛ حال اگر شما جزء بازیگران صحنه این جهان باشید برای بودنتان باید عکس العمل نشان بدهید.
اگر بازیگر یا هنرمند مشهور یا سیاستمدار یا حتی فعال شبکه‌ای اجتماعی با چند هزار دنبال‌کننده هستید باید نسبت به وقایع عکس العمل نشان دهید تا باشید و این عکس‌العمل نشان دادن یعنی سخن گفتن، یعنی حرف زدن.
اما آن‌قدر سرعت این رخدادها و وقایع تازه که عکس‌العمل‌های ما را می‌طلبند زیاد است که ما را به شخصی سخن‌پران، حرّاف و پر سر و صدا تبدیل می‌کند و اینجا بحرانی‌ترین نقطه بازیگری در صحنه است. لحظه‌ای که هر کس از یک گوشه در حال سخن گفتن است و هرج و مرج تمام صحنه را در بر گرفته. اینجا همانجایی است که بازیگر دیالوگ‌ها را خلط کرده و به خطا جای دیگران سخن می‌گوید. کسی که نقش خود را فراموش می‌کند و به خاطر حرفه‌ای نبودن یا به خاطر زیادطلبی می‌خواهد  به جای همه بازیگران صحنه سخن بگوید؛ گویی گمان می‌کند که اینگونه بازیگری بهتر، پر رنگ‌تر و موثرتر است. گمان  می‌کنم که با استعاره تئاتر همه چیز را گفتم. آری؛ اگر امروزه سکوت راهی برای تقرب به حقیقت و لطفی از الطاف الهی نیست اما همچنان جا دارد که آن را یک استراتژی موفق که بارها در عرصه واقعی زندگی تجربه شده و آزمونش را پس داده به‌حساب آوریم و در واقعیتِ صحنه زندگی به کارش گیریم.
پیش از هر چیز سکوت این مزیت را دارد که عیبمان را پنهان و  با این پوشش تا حدی ضعفمان را جبران کند. شاید سکوت طنین صدایمان را بیشتر کند؛ شاید باعث شود که با پنهان شدن جهلمان از ملامت ملامت‌کنندگان در امان نگاهمان دارد و شاید به ما جایگاهی -اگرچه کوتاه- اما مؤثر و به‌یادماندنی دهد. جایگاهی که در آن همچنان دوستی برایمان باقی مانده است و اگر هیچ‌ یک این‌ها فراهم نشد شاید درنهایت باعث شود از میدان جان سالم به درببریم که «قال الامام علی(ع) فی وصیته قبل وفاته: الزم الصّمت تَسلَمْ» (مداومت بر سکوت داشته باش تا سالم بمانی)

 

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code