این مدت اینقدر مطلب برای نوشتن داشتم که نتوانستم یکی از موضوعات را انتخاب بکنم. از پاسخ به مقاله احمقانه(بله دقیقاً منظورم احمقانه است) سعید حنایی کاشانی در اینجا گرفته تا نوشتن درباره جریانات دفاع پایان نامه یکی از هم کلاسی ها –زهرا داورپناه- که استاد مشاورش دکتر حداد عادل بود و به همین دلیل دفاع پایان نامه اش با مشکلاتی مواجه شده بود و بخشی از اخبار آن به صورت دروغ- بله منظورم خبر خلاف واقع به صورت عمدی است- در برخی سایت ها منتشر شده بود گرفته تا هزار مساله دیگر که حال گفتنشان را ندارم . اما حقیقتاً امروز مسالهای پیش آمد که بد جوری حالم گرفته شد. رفته بودم مرکز حوزه علمیه برای پیگری انتقال پرونده ام از تهران به قم. برای این کار مدتی است که معطل یک سری تحقیق و تفحص های آقایان مانده ام. در نهایت قرار شد که امروز محقق گرامی با خود بنده صحبت کند. در میان صحبت ها بحث به اینجا رسید که آیا بنده جایی استخدام هستم یا نه؟ خب جواب معلوم بود ؛ نه .اما برای شخص محقق سوال سختی ایجاد شده بود که بنده و خانواده محترم از کجا پول میاریم و نون میخوریم ، فلذا صریحاً این سوال را پرسید که پس از کجا پول در میارید و میخورید؟؟ اما مهمتر از سوال این بود که قبل از اینکه منتظر پاسخ من شود خودش به صورتی خاص گفت: بنیاد شهید؟؟؟ جداً مانده بودم که چه بگویم . تقریبا جواب مصاحبه دیگر برایم مهم نبود و فقط می خواستم ثابت کنم که آقا والله بالله ما تا حالا یک هزار تومنی هم از این بنیادی که می فرمایید نگرفتیم. قسم بخورم که آقا والله بالله بابای عقل کل ما وصیت کرده که ما زیر پوشش بنیاد شهید نریم. مادرم این را به ما هم نمیگفت تا اینکه چند سال پیش قبل از این اثاث کشیهای متعدد خودم بنابر حس فضولی تمامی کاغذ ها و نامه های قدیمی خانه را جوریدم و وصیت نامه پدرم را آنجا پیدا کردم و خواندم که نوشته بود: «از شما-خطاب به مادرم- خواهش دارم که در صورت شهادت من زیر پوشش بنیاد شهید نروید چراکه این انقلاب مسئولیت های بسیاری دارد و نمیخواهم که شما بر این بار سنگین بیافزایید.» اما هیچ نگفتم میدانید که چرا ؟چون ما بچه شهیدیم.نوبت زبان که باشد تاج سر همه هستیم ولیکن به اعتقاد آقایان و بانوان مصرف کننده خاص در آمدهای نفتی و گازی و …..(البته میدانم که شما به همان تاج و … اعتقاد دارید) *** اما برای تنویر افکار عمومی و خصوصی و اینکه فردا پس فردا پرونده مان را کسی در نیارد و بگوید دیدید دروغ گفت ، میگویم که آن سهمیه ای هم که بنده در دوره فوق لیسانس از آن استفاده کردم سهمیه فرزند شهید نبوده بلکه سهمیه فرزند جانباز بوده که پرونده جانبازی ایشان هم مربوط به ستاد انتقال مجروحین در زمان جنگ است. از آنجایی که ممکن است که سوال دوست محترم در ذهن خوانندگان محترم هم شکل گرفته باشد باید بگویم که در مجله پنجره مینویسم و پول این مقاله و ااین مقاله را دریافت کرده و پول این یکی را هنوز دریافت نکرده ام. در نهایت آرزو می کنم خدا کند که آن خانمی که یک سال پیش به سراغم آمده بودو میخواست تحقیق کند و بداند که چرا فرزندان شهدا هویت شان را مخفی میکنند این مساله را بخواند شاید که در پیدا کردن پاسخ کمکش کند. پ.ن : هر گونه شک و شبهه ای هم اگر وجود دارد به درک.
|
بدون دیدگاه